حال و روزنوشت‌

حال و روزنوشت‌های من در این روزهای نبادا!

حال و روزنوشت‌

حال و روزنوشت‌های من در این روزهای نبادا!

عکس‌های موضوعی من

 

مجموعه‌ای از عکس‌های موضوعی من را در لینک‌های زیر ببینید:

سفر به دره‌ی گردو: دور می‌شوی از شهر و مهی غریب از دورِ کوه‌ها و آن دره‌ی زیبا نزدیک می‌شود به چشمانت. خروسی بال به هم می‌زند و سلام می‌دهد. رمه‌ای در محافظت صدای سگ‌ها و زنگوله از دلت عبور می‌کند و دهی با شیروانی‌های سفالی و حلبی با خانه‌های تودرتو و کوچه‌هایی تنگ و صمیمی؛ پر از پنجره، می‌پیچد دور تنت. و پروانه‌ها‌ می‌نشینند روی دستانت. مه نزدیک می‌شود و دور می‌شود مناظر اطراف و روبه‌رو و دیگر هیچ نمی‌بینی جز خیالی دور از پرواز پرنده‌ای که نزدیک می‌شود یا دور می‌شود!؟
ارتکاب این عکس‌ها برمی‌گردد به اقامت سه روزه‌ی من در روستایی در دل کوهستان به نام «آغوزدره» که معنی نامش می‌شود دره گردو!

بقعه شیخ صفی‌الدین اردبیلی: مجموعه بسیار ارزشمند و زیبای بقعه "شیخ صفی‌الدین اردبیلی" در میدان عالی قاپو اردبیل که همه ساله پذیرای ده‌ها هزار علاقمند به آثار تاریخی از نقاط دور و نزدیک ایران و جهان است یکی از ‪ده ‬ اثر باستانی مهم ایران به شمار می‌آید.
این بنای کم‌نظیر به نام عارف ربانی شیخ صفی‌الدین اردبیلی جد شاهان صفوی است که پس از وفات او در سال ‪ ۷۳۵‬هجری قمری توسط فرزندش شیخ صدرالدین موسی ساخته و در دوران حکومت صفویه باتوجه به احترام خاص شاهان صفوی نسبت به جد خود بخش‌های دیگری به این مجموعه افزوده شد.

شب، چه دارد به چشمان تو بگوید؟! : عکس‌هایی از شب!

ماه تی‌تی : "ماه تی‌تی" ترکیب واژه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های ماه است و تی‌تی!
ماه همان ماه است که قیافه‌اش شبیه همه‌ی معشوقه‌های جهان بوده از اول اول تا همین اواخر که دیروز و پریروز است! و "تی‌تی" در مازندران یعنی شکوفه، که گاه اسم برازنده‌ای می‌شود برای دختری که بوی مه می‌دهد و شالی‌زار و شرجی دریای شمال!
ترکیب معنایی‌اش در فارسی به عهده‌ی شما!
آن سال‌های جنگ در شب‌های نبود پدر به ایوان می‌آورد مرا مادر؛ و می‌گفت سراغ بابایت را از ماه‌تی‌تی بگیر و غمی که آوار می‌شد روی دلم و دلم و دلم!
و از آن زمان ماه شد دوست دلتنگی‌هایم... و شادی‌هایم! 
 

این اسمش ابره! : نگاه کن!اون بالا رو می‌گم...بالا...بالاتر!
دستاتو بیار بالا!...بیار بالا!...بالا...بالاتر!
این اسمش ابره!

غنچه سوار می‌رسد! : نگاه کن!اون بالا رو می‌گم...اگر شکوفه‌ها دست بهار را نگیرند، جلوه‌ای نخواهد داشت نه بهار و نه درخت و نه باد و نه این باران!
نه دستی به اشاره حیرت بلند می‌شود، نه لبی به شکرخند گشوده! نه چشمی به بالا اوج می‌گیرد ، نه دلی به رویا!
همه‌ی این گل‌ها برای انتظار هزار ساله باران که می‌دانم می‌آید!

ما به کلاغ‌ها بدهکاریم: هر کار کنیم مادربزرگ نخواهد گذاشت برسد به خانه‌ی محقرش روی آن چنار پیر دور یا نزدیک؛ کلاغ بیچاره‌ای همه‌ی قصه‌های کودکی و بزرگی! و هی یادمان می‌رود غربت همه‌ی غروب‌ها را مدیون کلاغ‌هایی هستیم که قیر و قارشان گاه کلافه‌مان می‌کند. ما به کلاغ‌ها بدهکاریم!

نظرات 1 + ارسال نظر

سلام
بعضی ازعکسها تازه دیدم ولذت بردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد