حال و روزنوشت‌

حال و روزنوشت‌های من در این روزهای نبادا!

حال و روزنوشت‌

حال و روزنوشت‌های من در این روزهای نبادا!

چادری که شب را سیاه کرده...

 

کلمات ِ من

دختری است که شرم آفتاب  

گونه اش را

سرخ می کند

ومی لرزند           

وقتی نفس به بوی شمعدانی های چشم کسی      

آغشته می کند 

     

کلمات من           

بیمار است          

وقتی     

حکایت باد است و

چادری  

که شب را          

سیاهی به وام داده 

و چشم های آهو را

...

ا

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر

پر از ستاره می شود واژ های خیس
پر از سکوت می شود واژه های شب
پر از امید می شود واژ های صبح

یواشکی 1386/05/06 ساعت 16:14

کلمات من
دختران زنده بگور
قلعه تنهایی
قبیله ء ام هستند
نفسشان طوفان شن
و
چشمهای خاک آلودشان
آیینه سراب

مهشید 1386/05/06 ساعت 16:56 http://melody.persianblog.ir

هر که را از دور می بینم
گلویم خشک می شود
می ترسم نکند
این بار
اشتباه نگرفته باشم
من به دنبال تو می آیم
تو هم از من بگریز
بگذار
دیرتر بمیرم.

فریبا 1386/05/07 ساعت 09:00 http://faribam.blogfa.com

کلمات بیمار چه جوری درمان می شن؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد