کلمات ِ من
دختری است که شرم آفتاب
گونه اش را
سرخ می کند
ومی لرزند
وقتی نفس به بوی شمعدانی های چشم کسی
آغشته می کند
کلمات من
بیمار است
وقتی
حکایت باد است و
چادری
که شب را
سیاهی به وام داده
و چشم های آهو را
...
ا
پر از ستاره می شود واژ های خیس
پر از سکوت می شود واژه های شب
پر از امید می شود واژ های صبح
کلمات من
دختران زنده بگور
قلعه تنهایی
قبیله ء ام هستند
نفسشان طوفان شن
و
چشمهای خاک آلودشان
آیینه سراب
هر که را از دور می بینم
گلویم خشک می شود
می ترسم نکند
این بار
اشتباه نگرفته باشم
من به دنبال تو می آیم
تو هم از من بگریز
بگذار
دیرتر بمیرم.
کلمات بیمار چه جوری درمان می شن؟