حال و روزنوشت‌

حال و روزنوشت‌های من در این روزهای نبادا!

حال و روزنوشت‌

حال و روزنوشت‌های من در این روزهای نبادا!

رو به پاییزی که می وزید!

 
روزگار ِ تلخ و شیرینی شده
باران جان!

درست مثل قهوه ای که در آن کافه رو به خیابان ِ باز نوشیدیم
رو به پاییزی که می وزید
رو به آرامشی که می باریدی
رو به سکوت ِ گام های آرام ِ دختری تنها
که می رفت

چه سرمای محوی
که خودش را در لبه فنجان
نشان می داد
به لبهات

و لبخندی که هیچگاه فراموشت نمی شد
با خودت بیاوری

باران جان!
روزگار ِ تلخ و شیرینی است...

...
 
نظرات 7 + ارسال نظر
لیلا 1386/06/02 ساعت 13:51 http://nakhanaa.blogfa.com

واقعا

الهام 1386/06/05 ساعت 14:56

روزگار تلخی است...
در سرمای محوی که گرمای دستانش را از یادم برده....
روزگار تلخی است باران جان!

فریبا 1386/06/05 ساعت 16:20 http://faribam.blogfa.com

روزگار همیشه همینطور نبود؟!

باید می آمدی تنگه واشی . بین دو صخره پاهایت در آب . تا مغز استخوان در سرما ... باران از بالای سرت آنوقت می سرودی برای باران جان !

سوفیا 1386/06/06 ساعت 08:24 http://sofia.persianblog.ir

روزگار تلخ و شیرینی است ولی می ارزد حتی به تلخیش

صالح 1386/06/10 ساعت 12:34 http://ashtarisaleh.blogfa.com

سلام عباس جان خیلی زیبا بود
سر بزن ممنون می شم

لیلا 1386/06/11 ساعت 11:49 http://nakhanaa.blogfa.com

بارانی
تازه
بباران

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد