برای پسماندههای یک بغل نامه>>
شبیه جادهای که ممتد بشود به مه بالایی و نفسگیر
شبیه صاعقهای که یکهو میآید و میرود... دلهره میآوری مهیب و شیرین!
شبیه دستی که گرفته شده زیر شیر تا کودکی تشنه را بنوشاند زیبایی
* لختی صبر کن گوشماهیهایت را جا گذاشتهای و من را با این همه تنهایی ِ مدام و این همه صدای ِ در که معلوم نیست دوباره کی بلند شود...
پ.ن: یادم باشد بتوانم بکشم عکس کسی را که دور است و نزدیک نمیشود و قاب کنم... |