تمام شب را درچشم های تو سپری کردم تمام شب را
و اینک مژگانم در تبی عمیق می سوزند تبی که تمام نخواهد شد -لااقل در حوالی این صبح تلخ- * روگردانی از ستاره های نیمه شبان اردی بهشت و آسمانی که مردد است میان ریزش آرام باران در انتهای شب و درخشش ماهی کم جان در افق بام های سفالی * تداوم تنهایی تقدیر شب بوهاست و بهارنارنج ها وقتی در ناگهان ِ شبی باد می آید سکوت می وزد و باغچه به امان ِ هیچ کس رها شده است...
--- عصر ِ 25 اردی بهشت 87 گرگان ِ تنهایی
|