به هیچ پرندهای آشنایی نده!
ناگهان ِ نگرانی خویش را
برگردان
از چشمها به دلت!
و فرو شو
در تاریکی ِ بی شکوه خودت
بیچراغ و چای!
سمت زرد دستانت را
بکن از آن طرفی
که کسی نبیند!
و به هیچ پرندهای
آشنایی نده
که درخت شدن
مصیبتی نو میشود
این زخم کهنه را!