حال و روزنوشت
حال و روزنوشت‌های من در این روزهای نبادا!حال و روزنوشت
حال و روزنوشت‌های من در این روزهای نبادا!درباره من
عباس حسیننژاد
ایدهپرداز و مشاور حوزه فرهنگ
دو کتاب:
شعر: تو ابر شو ببار: سپیده باوران
مجموعه مناجات: سوره مهر
ادامه...
روزانهها
همه- صدای چیپس خوردن آدم پشت سری
- مترجم گوگل فارسی را هم ترجمه می کند و بالعکس!
- لوحِِ؛ پایگاه جوانانه فرهنگ و ادب فارسی شعر، طنز، داستان، عکس، سینما و ...
- هایکوها و دغدغه های ژاپنی عباس حسین نژاد دو خرمالو و سه هزار هایکو
- مدیانیوز/ محمدمهدی مولایی مدیر سایت هفت سنگ! پایگاهی برای اطلاع رسانی حوزه رسانه و ارتباطات
- اطوار و ادای تازهات را چه کنم؟ چاقیت چه خوب است ولی دلبرکم/ سنگین شدن جنازهات را چه کنم؟!
- اولاً: توی این موارد من/ صورتم سرخ می شود کلأ شعر طنز خوبی از نسیم عرب امیری
- پایگاه اینترنتی سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران
- مرکز پژوهشی میراث مکتوب ناشر برتر نسخ خطی، کارنامه فرهنگی ایران و اسلام
- نمایندگی مجاز ِ محمدرضا زائری
پیوندها
- فاطمه؛ بوی مه و شرجی دریای شمال
- ماهتیتی ِ اکنون و همیشه
- و بدانیم اگر کرم نبود...!/طنز!
- ژاپن
- کاوازو(هایکو و ژاپن)
- بلفی
- سرگشته (هایکو)
- عکسهای من در فوتوپیج
- نشریه الکترونیکی هفتسنگ
- تارا
- یاد یک درنا افتادم پنج شنبه بود
- سیاه مشق
- برف بهاری(فرهنگ و ادبیات ژاپن)
- ناتانائیل برای تو میگویم
- ورگ(گیلان و مازندران)
- سهیلا
- پرشینپیکسل
- ماه و راه و صدای همیشهی جیرجیرکها
- آشنا
- بچه درویش
- مرضی
- صندلیداتآیآر
- جستجو در قرآن
- جستجو در دیوان حافظ
- جستجو در دیوان شمس تبریزی
- تسنیم
- گاهیوقتهای مریم دهخدایی
- و غیره...(این لینک به تقاضای مدیر این سایت گذاشته شدهاست!)
- چشماش
- مترسک
- خورشید درون
- نسیم صبح
- یک بام ، یک خدا (راحله)
- روزی روزگاری سیاتل/هدیه ترقی
- عکسهای من در فوتوداتنت
- عکسهای من در آمینوس
- عکسهای من در سایت عکاسی
جدیدترین یادداشتها
همه- بسیار به تو فکر میکنم!
- یاد تو شعری است تراویده در نیمه شبی!
- چه چیزی بهتر از چشمهای تو برای جذب توریست!
- گریه امان نداد!
- افسار همهی خوابها را به دست گرفتهای!
- عاشقانهای از شعر و شمعدانی!
- من را تکه تکه کن!
- نگاه تو سیب است!
- حتا شعر نیز!
- دوری از بانویی بلندبالا!
- «شش روبان»؛ یک شعر عاشقانه!
- این کلمات شمعی در بادند!
- شعر تازه ای با گریه از کنار من رد شد..
- عصیان سرمه و...!
- روستا؛ زنبیلی از سیب ِ تلخ!
- کسی توی دلش!
- یک داستان مینیمال / خاصیت همیشگی آدمی!
- همه آن سالها / یک داستان مینیمال
- روضه دهم / هیچ کلمهای نیست... واتممناها بعشر!
- روضه نهم / برادر بخواهی مثال بزنی عباس!
- روضه هشتم / جوانی در خانه حسین(ع)
- روضه هفتم / نامش را گذاشتهاند اباعبدالله!
- روضه ششم / کدام سوی حسین ایستادهایم؟
- روضه پنجم / ببین خاک چه آبرویی پیدا کرده از برکت حسین(ع)
- روضه چهارم/ یا کاشف الکرب عن وجه الحسین!
- روضه سوم/ این همه بار نشدن بر دوش ما!
- روضه دوم / کربلا تا ظهور حضرت در بلاست!
- روضه اول/ حرم حسین(ع) عرش خداست!
- به هیچ پرندهای آشنایی نده!
- گزارشی از خانه کودکیهای مولانا در بلخ
- کسانی هستند که...!
- آمده ام پای این درخت انگور بالا بلند!
- بروم شمال بشوم برای خودم!
- الهی سوسمار تو را بخورد عرب عزیز!
- هواشناس ِ شاعر به هم ریخته است اوضاع جهان را!
- بشکن! با توام بشکن!
- بگذار بعد از زلزله حتا باران بیاید!
- دوباره آسمان تپید!
- دو تا یاکریم گرسنه!
- تمام شب...
- درخت ِ امن ِ برادری!/ برای ابوالفضل زرویی نصرآباد
- صبر کن، گوشماهیهایت را جا گذاشتهای!
- دماوند شدهام!
- تقسیم شد، شکست!
- نقره بانو
- نارنجی ِ روشن بود سورهی نماز ِ صبح!
- سیبها؛ تجسم ِ کامل غمگینی!
- میعادگاه ِ شبانهی شعر و تماشا!
- زندگی تعصبش را نسبت به شببوها از دست میدهد!
- نمیگذارد این پاییز که بنویسم!
بایگانی
- خرداد 1402 1
- آبان 1391 2
- آذر 1390 2
- شهریور 1390 1
- دی 1389 1
- مهر 1389 2
- مرداد 1389 2
- اردیبهشت 1389 2
- بهمن 1388 3
- دی 1388 8
- آذر 1388 4
- آبان 1388 1
- مهر 1388 1
- تیر 1388 1
- اردیبهشت 1388 1
- بهمن 1387 1
- دی 1387 1
- آبان 1387 1
- شهریور 1387 2
- تیر 1387 1
- خرداد 1387 1
- اردیبهشت 1387 1
- اسفند 1386 1
- بهمن 1386 2
- دی 1386 1
- آذر 1386 3
- آبان 1386 6
- مهر 1386 2
- شهریور 1386 2
- مرداد 1386 5
- تیر 1386 4
- خرداد 1386 6
- اردیبهشت 1386 2
- فروردین 1386 3
- اسفند 1385 2
- بهمن 1385 3
- دی 1385 3
- آذر 1385 2
- آبان 1385 4
- مهر 1385 8
- شهریور 1385 2
- مرداد 1385 6
- تیر 1385 5
- خرداد 1385 13
- اردیبهشت 1385 13
- فروردین 1385 17
آمار : 286260 بازدید
Powered by Blogsky
باران‌جان!
باران‌جان!
چه دوست دارمت
وقتی محبوسم می‌کنی
در ریسه‌ای منظم از قطرات
که پناه می‌گیرم
در سایه چتر
این چتر ِ دیرسال ِ تنها
درست مثل چشم‌هایی که
هر روز عصر
پیاده می‌آید دنبال شما
تا ابرهای دور...
چه دوست دارمت
وقتی محبوسم می‌کنی
در ریسه‌ای منظم از قطرات
که پناه می‌گیرم
در سایه چتر
این چتر ِ دیرسال ِ تنها
درست مثل چشم‌هایی که
هر روز عصر
پیاده می‌آید دنبال شما
تا ابرهای دور...
عباس حسین نژاد
1386/05/09 ساعت 16:03
ای ول بابا دمت گرم
این باران جان شما نمی دونم چه حسابیه که منو این قدر غمگین می کنه...
فوق العاده بود
خوش به حال باران.... جان!
باران ....
یاد سید علی صالحی افتادم ...
باران می بارد و ما تا فرصت سلامی دوباره خانه نشین خواهیم شد....
کاش نامه را به خط گریه می نوشتم ری را ...
الحق که قشنگه....و پر از حرف و حدیث...
و من مطمئنم بالاخره باران می آید .....
همون باران قشنگی که همه ی سیاهیها رو میبره
ببند ! چترت را ببند ! بگذار باران جان عشقه شود و جانت را بگیرد . ببند تو را به خدا آن را ببند . نفسم می گیرد . باران جان می رود ها ! ببند چترت را !